چرا شاد نیستیم ؟ چرا سخت می خندیم؟ سالیوان به ایران آمد | نگاهی به تئاتر« کارخانه هیولا»

دراین نمایش حرف از نبودن دلیل شادی و سخت خندیدن است، حرف از این است که انتخاب اندوه و خشم بسیار ساده‌تر از انتخاب شادی است، از رنج کودکانی که طعمه خشم پدرها و مادرها و خستگی‌هایشان می‌شوند

سینما اعتماد  ،  صاحبه پویان مهر ، در سال 2001 پیت داکتر اثری را در ژانر انیمیشن و ماجراجویی کارگردانی کرد که مورد استقبال جامعه جهانی قرار

گرفت، بعدها در تحلیل‌های مربوط به آن به مواردی اشاره شد که تعجب بسیاری از مردم را برانگیخت، چرا که از علائم و نکاتی بهره گرفته که سال‌هاست ذهن مردم سراسر دنیا را مشغول خود کرده است، اما با تمام این تعابیر، ایده اصلی انیمیشن کارخانه  هیولاها ناب و دوست‌ داشتنی است، چرا که شادی را ارج می‌نهد و وجود آن را در بین کودکان که درواقع نمادی از جامعه بزرگسالان هم هستند، مهم می داند، اتفاقی که کمبود آن در سراسر دنیا حتی در بین انبوهی از زرق و برق‌های دنیای فعلی حس می‌شود، تا جایی که دغدغه مندان را مجاب به پرداختن به این مساله کرده است، چرا که نبود شوق و ذوق در زندگی کودکان که شبیه به یک خمیر در حال شکل گیری اند آسیبی به مراتب بالاتر از کمبود آن در زندگی بزرگسالان خواهد گذاشت،  شاید بحران هویتی یکی از بارزترین مشکلاتی باشد که می‌توان به آن اشاره کرد، بنابراین بسیار مهم است که با ابزارهای موجود این مساله را پوشش دهیم و در جهت بهبود شرایط این گروه سنی تلاش کنیم، هنر و عرصه تئاتر یکی از بسترهای مفید برای ترویج  فرهنگ است، لذا معتقدم هنرمندانی که به این مهم می‌پردازند  قدم در راهی پر فراز و نشیب می‌گذارند و قابل ستایش‌اند.

این روزها شاهد اتفاقی در صحنه تئاتر کشور هستیم که بسیار ارزشمند و جسورانه است، بهره گرفتن از اثرهای موفق آن هم در سطح جهانی، انتخابی سخت و چالش برانگیز است، چرا که اگر پرداخت درستی نداشته باشد تبدیل به شکستی بزرگ خواهد شد، امین گلستانه با برداشت مستقیم از کارخانه هیولاها، نمایشی فانتزی و موزیکال با نامی مشابه طراحی کرده اند که نه تنها خبری از شکست در آن نیست بلکه توانسته با سوار کردن فرهنگ و رسوم ایرانی بر ایده اصلی پیام‌های مناسبی را به خانواده ها منتقل کند، از طرفی حضور علی فروتن که سال‌ها در رسانه کودک و نوجوان اثرگذار بوده‌اند، به عنوان مشاور پروژه خود مهر تائیدی است بر اینکه کار استانداردهای یک نمایش کودک را داراست، در این تئاتر که جدا از اسم اصلی با عنوان سالیوان در ایران هم، معرفی می‌شود شاهد حضور نقش اصلی دیده شده در انیمیشن، بعلاوه عده‌ای دیگر هستیم که کاراکترهایی جدید هستند و هرکدام معرف بخشی از فرهنگ کشورمان و نمادی از عناصر چهارگانه باد و خاک و آب و آتش اند.

اساسا صحنه تئاتر به دلیل ارتباط مستقیم با مخاطب کار را از هر نظر برای عوامل سخت خواهد کرد، بنابراین چینش روند ماجرا برای انتقال مفاهیم و پیام مدنظر به تماشاگران حاضر در صحنه بسیار مهم است، اینجا دیگر خبری از تکرار صحنه و کمک تدوین نیست، نمایش مورد نظر ما از این نظر غنی است، نویسنده شخصیت‌ها را در زمان درست معرفی و وارد می‌کند و با بهره گرفتن از چاشنی طنز در کنار موسیقی محلی فضای کار را گرم و پرکشش می‌کند، درست است که کاراکتر اصلی یعنی سالیوان و پیوندش با دختربچه‌ای شجاع دقیقا همانی است که در انیمیشن می‌شناسیم اما این یک ضعف نیست، به این دلیل که خود نویسنده کاملا آگاهانه سالیوان را به صحنه تئاتر کشانده، البته می‌دانم بسیاری مخالف اینگونه برداشت‌های مستقیم هستند و شاهد نقدهای تندشان خواهیم بود اما از نظر من اگر بتواند مخاطب را جذب کند و حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد ایرادی به آن وارد نیست.

 

photo 2024 04 18 06 09 21 2

 

امین گلستانه تئاتری را بر صحنه آورده که می‌توان گفت در موضوع، مشابه انیمه کارخانه هیولاها است اما در مضمون متفاوت است، مضمون اثر القای افکاری ورای آن چیزی است که سازندگان اثر اصلی درنظر داشته اند و این است آن نکته‌ای که تفاوت فرهنگ‌ها را ایجاد می‌کند، اگر بخواهم پیام‌ها را تفکیک کنم می‌شود گفت حرف از نبودن دلیل شادی و سخت خندیدن است، حرف از این است که انتخاب اندوه و خشم بسیار ساده‌تر از انتخاب شادی است، از رنج کودکانی که طعمه خشم پدرها و مادرها و خستگی‌هایشان می‌شوند ‌می‌گوید، گاهی راه حل ارائه می‌دهد و گاهی اجازه می‌دهد خود تماشاگر با تعقل تصمیم بگیرد.

شاهد یک شروع پرهیجان با ریتم بالا و اطلاعات کافی هستیم، از همان ابتدا طرح مساله می‌شود به طوریکه بعد از گذشت پنج دقیقه از اجرا دیگر فقط منتظر حل شدن گره هستیم.

میانه پرکشش و براساس بازه زمانی درست طراحی شده است، از ریتم نمی‌افتد و تماشاگر را خسته نمی‌کند، همچنین چینش ماجرا طوری است که داده‌ها به اندازه کافی در اختیار قرار داده می‌شود.

نقطه اوج را مناسب کار کودک دیدم، به این خاطر که در تمام مسیر داستان شاهد حل یک معما توسط شخصیت‌ها هستیم بنابراین می‌توان گفت زمانی که به این سوال پاسخ داده می‌شود اوج داستان در سطح درک یک کودک رقم می‌خورد.

در پایان بندی از عنصر غافلگیری استفاده شده است، چرا که گره توسط شخصی حل می‌شود که انتظار نمی‌رود، از طرفی این گره‌گشایی طی روند ماجرا و کشمکشی که دارد، حل می‌شود نه توسط نویسنده، و این همان چیزی است که چه در سینما و چه در تئاتر توقع داریم اما در این بخش ریتم به طور واضحی کاهش می‌یابد که می‌توان علت آن را شکل‌گیری احساس قلبی بین کاراکترها در نظر گرفت.

طراحی شخصیت‌ها درست است زیرا  به پیشبرد کشمکش موجود در طرح کمک می‌کنند، انرژی و ذوقی که باید در یک کار کودک دیده شود در آن‌ها مشهود است و در تک‌تکشان سیر تحول را خواهیم دید، بهترین شخصیت را دت و دوم می‌بینم، او نمادی از رهایی و حضور در لحظه و در عین حال هوشمندی است، کسی که برخلاف تصور همه در آخر پیام اصلی اثر را به نمایش می‌گذارد.

پروتاگونیست اثر همان سالیوان است، کسی که هدفی روشن دارد اما با مانعی بزرگ برخورد کرده و حالا درصدد رفع آن می‌باشد، قوی و پررنگ است و در تمام طول ماجرا  سبب پیشبرد داستان می‌شود.

اینطور بنظر می‌رسد که آنتاگونیست ندارد، اما نکته این است که ضدقهرمان داستان کارش را انجام داده و نیازی به حضور فیزیکی‌اش نیست، گره‌ای بزرگ ایجاد کرده و حالا نقش اصلی و سایر کاراکترها را برای حل بحران به صف کرده، هرچند این پتانسیل را دارد که شاهد سنگ‌ اندازی‌های بیشتر او باشیم یا حداقل یک بار صدایش را بشنویم.

تعلیق‌های مناسب دارد، تماشاگر را با خود همراه می‌کند و قابل حدس نیست، این حس درگیر شدن با ابهامات ایجاد شده فقط برای کودکان رخ نمی‌دهد بلکه والدین را نیز درگیر خواهد کرد.

به دنبال یک ارزش و ضدارزش مشخص گشتم اما پیدا نکردم، اینطور بنظرم رسید که ارزش می‌تواند شخصیت دختربچه باشد که در انتها اشتباه بودن تفکر تنبیه را گوشزد می‌کند، ولی این یک برداشت شخصی است و قواعد ارزش بودن یک کاراکتر را زیر سوال می‌برد، از طرفی ضدارزش نیز یافت نمی‌شود، شاید تنها ایراد روشن به اثر این باشد که ارزش را به طور روشن مشخص نکرده تا هم سو و ناهمسوی آن را طراحی کند.

دیالوگ‌نویسی یکی از سخت‌ترین بخش‌های کار است، به این دلیل که کلید انتقال مفهوم است، تئاتر مورد بحث ما موفق شده تا کلام مناسب را برای پرسوناژها طراحی کند، دیالوگ‌ها عاری از اضافه‌گویی و پرگویی‌اند، برای معرفی شخصیت‌ها از موسیقی و رقص‌های محلی ایران بهره گرفته‌اند که بر شور فضا می‌افزاید، طنز تمیز و مناسب گروه سنی هدف دارد، درواقع می‌توان اینگونه اظهار کرد برای گرفتن خنده از تماشاگران خود دست به هر شوخی ای نمی‌زند.

فضای نمایشنامه بسیار حرفه‌ای طراحی شده است، برای اثبات این ادعا می‌توان دلایل بسیار آورد اما به چند نکته مهم بسنده خواهم کرد، در طراحی صحنه از هر المانی که ذهن مخاطب را به سمت فضای انیمیشن سوق دهد بهره برده اند، بعد مناسب را ایجاد کرده اند و زیبایی منظر را در نظر گرفته اند، جدا از این در طراحی لباس بسیار دقت داشته داشته اند، هرکدام از شخصیت‌ها دارای نمادی از آنچه هستند، می‌باشند بعنوان مثال شاه ماران قبل از معرفی شدن با شعر و موسیقی توسط لباسش شناخته می‌شود، و یا سالیوان قصه دقیقا شبیه همانی است که می‌شناسیم، این درصورتی است که می‌توانستند با انتخاب‌هایی ضعیف‌تر هزینه‌ها را پایین آورند، همیشه عنوان کرده‌ام که یک سازنده خوش فکر، زیبایی بصری را هم، در اولویت‌های کاری پروژه خود قرار می‌دهد، چرا که این خوش سلیقگی‌ها در جذب مخاطب اثر دارد، خصوصا اگر هدف کودکان باشند که دنیا را با رنگ‌هایش دوست ‌دارند.

گریم کاراکترها بر فانتزی بودن نمایش تاکید دارد، هیچ افراط و تفریطی دیده نمی‌شود و شخصیت‌ها را قوی‌تر کرده است به این منظور که برای تماشاگر باورپذیر شده‌اند.

در صحنه اجرای این کار شاهد حضور شش بازیگر هستیم که هرکدامشان بسیار موفق عمل کرده‌اند، نقش‌ها را شخصی کرده‌اند و زبان بدن بسیار خوبی دارند، لحن درست را شناخته اند و دربیان دیالوگ‌ها و ایجاد طنز و البته برقراری ارتباط چشمی مستقیم با حضار بسیار موفق اند، اما در این بین سه بازیگر حضور دارند که قابل تقدیراند، اول از همه بازیگر نقش دت و دوم محمدولی فروتن، ایشان با زبان بدن  و بیان خاص خود طوری صحنه را می‌چرخانند که تماشاگر حاضر به چشم برداشتن از او نمی‌شود، حتی زمان‌هایی که دیالوگی برای گفتن ندارد در یک گوشه بی صدا کاری می‌کند که موجب خنده خواهد شد، دیگری  علی ضمیری بازیگر نقش سالیوان که جدا از بازیگری از هنر دوبله  نیز استفاده می‌کنند، حتی تن‌ پوش گرمی که به تن دارند نیز سبب نمی‌شود تا لحظه ای صدایش تغییر کند، در کل اجرا  شاهد هماهنگی بدن و کلامش هستیم، دور از انصاف است اگر نگوییم به دلیل پوششی که دارد و گرمایی که بیش از یک ساعت تحمل می‌کند سختی کار برایش چند برابر شده، و درآخر  فرهاد اتقیایی که نقش مردآزما را به عهده دارند، استفاده درست از دست‌ها در حالت سکون که معضل بسیاری از  بازیگران است و قدرت صدا، جز ویژگی‌های ممتاز ایشان می‌باشد.

در اجرای گروه فرم شاهد ناهماهنگی‌هایی هستیم که طبق گفته خودشان به دلیل دیر ملحق شدن به گروه است، درست است که موسیقی خوب سبب شده تا کمی این مساله پوشش داده شود اما مهم است و باید به آن توجه بیشتری شود.

کارگردانی کار را به دلیل تمام مواردی که شمردم موفق می‌بینم و با ذکر دو نکته در عملکرد ایشان سخن را کوتاه می‌کنم، اول اینکه در شرایط فعلی کم پیش می‌آید شاهد ساخت یک اثر هنری با حداقل ضعف باشیم و دوم اینکه اگر کارگردان بتواند صحنه خود را طوری بچینید که در هر گوشه آن در تمام لحظات اتفاقی جذاب برای رخ دادن و جریان قصه وجود داشته باشد و بازیگران نیز از عهده آن برآیند، هنر بزرگی است و از این بابت باید به ایشان تبریک گفت، البته دیدن نام آقای کاوه خداشناس بعنوان مشاور هنری کارگردان نیز گواه یک تیم حرفه‌ای است.

در آخر لازم می‌دانم بگویم نکته‌ای که نظر مرا جلب کرد این است که برای طراحی این تئاتر اساس بر کیفیت بوده نه صرفا آوردن سلبریتی‌ها بر صحنه و کسب درآمد به هرقیمتی، بارها عنوان کرده‌ام زمین تئاتر و سینما میدانی است برای تمام هنرمندان نه فقط قشری خاص و تمام هدفم از پرداختن به تئاتر کارخانه هیولا‌ها (سالیوان در ایران) این بود که یادآور شوم، می‌شود مشکلات و دغدغه‌های روزگار را با رقص کلام و زبان طنز به گونه‌ای بازگو کرد که مخاطب را به فکر فرو برد، بدون اینکه غمگین شود یا بعد از دیدن اثر تا مدت ها احساسات سنگین خشم و یا تردید را تحمل کند، بهبود فرهنگ هر جامعه ای نیاز به ذوق و خوش اندیشی و البته پژوهش دارد، امید که بستر را برای افرادی که در این مسیر قدم گذاشته‌اند فراهم کنند تا بی‌دغدغه این رسالت سخت و بزرگ را به ثمر برسانند.

3.7/5 - (3 امتیاز)
برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا