درباره پدری که بین تک دخترش و تئاتر ، تئاتر را انتخاب کرد ؛ خاطره خواندنی عباس یاری

عباس یاری نویسنده شناخته شده یادداشتی با عنوان «دنیا جای کوچکی است»منتشر کرد.

سینما اعتماد ، عباس یاری نویسنده سرشناس در کانال تلگرامی خود نوشت: ظهرِ شنبه با چند تن از دوستانم در خانهٔ شاعران ایران در خیابان دولت، قرار دیدار دارم، حدود دوازده ظهر وقتی به این فضای زیبا، با حال و هوایی شاعرانه می‌رسم، میزها همه پر است اما از دوستانم خبری نیست، در این هوای دلچسب بهاری، دقایقی در محوطه قدم می‌زنم شاید خبری از آن‌ها شود؛ با یکی دو تلفن متوجه می‌شوم قرار دیدار کنسل شده اما بخاطر فیلترشکن پیامشان را دریافت نکرده‌ام.

دلم نمی‌آید آن فضای رویایی را ترک کنم. یکدفعه در بین تندیسِ شاعرانی که در حیاط زیبای این خانه نصب شده، چشمم می‌افتد به تندیس شاعر معروف م‌.آزاد، برادرِ همکار نازنینم حسن تهرانی که در «فیلم امروز» می‌نویسد و سال‌هاست در آمریکا اقامت دارد و جشنوارهٔ سینمای بدون مرز را اداره می‌کند. تصمیم می‌گیرم عکسی با تندی زنده یاد محمود مشرف‌آزاد تهرانی(م. آزاد) شاعری که نوزده سال از مرگش می‌گذرد، بگیرم و برای برادرش حسن، ارسال کنم.

حالا هرچه چشم می‌گردانم، در جایی که من ایستاده‌ام، کسی گذر نمی‌کند تا از او بخواهم عکسی از ما بگیرد، در فاصله‌ای خیلی دور دو آقا و خانمی جلوی غرفه‌ای که در این مکان قرار دارد ایستاده اند و دارند حرف می‌زنند. با خجالت به آن‌ها اشاره می‌کنم، یکی‌شان به سمت من می‌آید، سلام می‌کنم. می‌پرسد:

«می‌خواهید عکس بگیرید!؟» 

با شرمندگی سری تکان می‌دهم. 

می‌پرسد: «شما اراکی هستید!؟» 

با تعجب می‌گویم بله… من را می‌شناسید!؟ زیر لب می‌گوید «مجلهٔ فیلم!» پیش خودم می‌گویم عجب اتفاق جالبی اما هرچه جلوتر می‌رویم این دیدار برایم جالب‌تر هم می‌شود! می‌گوید«من هم اراکی هستم اما خانمم شما را شناخت…» می‌گویم لابد در اینستا من را فالو می‌کنند. می‌گوید: «همسرم مونا، دختر آهو خردمند و محمود استاد‌محمد است، من هم نقاش هستم و در اینجا کارگاه نقاشی دارم» خلاصه عکس‌ها را می‌گیریم و به کارگاه‌شان می‌روم، چه حال خوبی: مونا، دختر آهو و محمود و همسرشان جناب قطب نقاش و مینیاتوریست. می‌گویم اتفاقا زمانی که برای جشنواره‌ای در کانادا بودم، محمود را ملاقات کردم، با آهو مادرتان هم که امروز تولدشان است، از طریق اینستا در تماس هستم. 

9EA4FD45 E11F 45C4 865E C08538868B30

یاد مصاحبه‌ای می‌افتم که او دربارهٔ پدرش گفته بود: «اگر به پدرم می‌گفتند بین تک دخترت و تئاتر یکی را انتخاب کن، شک ندارم که تئاتر را انتخاب می‌کرد،به‌عنوان یک فرزند می‌دانم او یک پدر عادی نبود و با پدرهای دیگر خیلی فرق داشت. این بی‌نهایت برای من جذاب بود و اصلاً‌ شکایتی از این موضوع ندارم.این عشق پدرم به تئاتر، رابطه خیلی خاصی بین ما به وجود آورده بود، یعنی من با یک پدر عادی مواجه نبودم درعوض با یک موجود افسانه‌ای روبه‌رو بودم که خیلی هم دوستش داشتم و قبولش داشتم.»

قبول دارید دنیا جای بسیار کوچکی است…؟

امتیاز شما
برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا