حضور پرسش برانگیز بعضی فیلم‌ها در بخش مسابقه! گزارش اختصاصی «سینما اعتماد »از روزهای آخر جشنواره کن

«شیفتگی دودن بوفان» نه تنها بدترین فیلم جشنواره بوده که وجودش در جشنواره به نظرم خجالت آور است.

سینما اعتماد، لادن موسوی ،  آخرین روزهای جشنواره کن است. آخرین بدو بدو ها، آخرین مصاحبه های مطبوعاتی، آخرین صف ها و آخرین فیلم ها، چه بد، چه خوب و چه زشت! من همیشه فکر می کنم که فیلم های آخر جشنواره جذاب ترند. دیروز را اما با دو فیلم گذراندم که هیچ کدام این نظریه را تایید نمی کردند. اگر یکی از آنها سرگرم کننده و خوش ساخت بود، دیگری از آن دست از فیلم هاست که من هیچ وقت دلیل شرکتشان در جشنواره کن ، در هیچ قسمتی و یا کلا در هیچ جشنواره ای را نمی فهممم. چه برسد به کن و قسمت مسابقه اصلی که قرار است برای بهترین بهترین ها در نظر گرفته شود.

فیلم اول «ربوده شده» اثر «مارکو بلوکیو» بود.  داستان در سال ۱۸۵۸، در بلونیا ایتالیا می گذرد. پسر بچه ای شش ساله به نام «ادگاردو» که در خانواده ای یهودی به دنیا آمده به دست سرباز های پاپ به زور از خانواده اش گرفته و ربوده می شود. دلیل این ربوده شدن غسل تعمید داده شدن این پسر بچه است.  پرستار قبلی  «ادگاردو» ادعا می کند که در زمان شیر خوارگی، او را به طور مخفیانه غسل تعمید داده است. از نظر کلیسای کاتولیک ، «ادگاردو» حالا دیگر یهودی نیست و مسیحی است. و مانند تمام مسیحی ها باید با تعلیمات کاتولیک بزرگ شود…

00 2

«مارکو بلوکیو» نویسنده، کارگردان و تهیه کننده با تجربه ایتالیایی هم از شناخته شده های جشنواره کن است. او با فیلم های گوناگونی تا به الان در جشنواره حضور داشته. در سال ۲۰۲۱ ، «بلوکیو» نخل افتخاری کن را دریافت کرد. او هم مانند بعضی از کارگردان های مطرح و سوگلی کن مثل «اکی کوریسماکی» سال هاست که به دنبال نخل طلاست. اما به عقیده من ، «بلوکیو» هم امسال به نخل طلا نمی رسد. و البته دلیلش قطعا فیلم خوش ساختش نیست، بلکه داستان قدیمی و نم کشیده اش درباره جنگ کلیسای کاتولیک و یهودی هاست که از زمان پیدایش سینما تا به الان، هزاران و هزاران بار به تصویر کرده شده است. سوژه ها و داستان ها، خیلی از مواقع تکراری هستند. نکته مهم این است که بتوان گرد و خاک این داستان ها را گرفت. زاویه نگاه دیگری انتخاب کرد، ساختار شکنی کرد و یا چیزی به داستان اضافه کرد. تجربه ای متفاوت در تماشاگر ایجاد کرد. اینجاست که فیلم می تواند از داستانی ملیون ها بار دیده شده، اثری جدید، به یاد ماندنی و متفاوت بسازد. اتفاقی که مثلا در «منطقه مورد علاقه» که در موردش برایتان نوشتم اتفاق افتاده. «جاناتان گلزر» داستان نخ نمای جنگ جهانی دوم و کمپ های آدم کشی نازی ها را انتخاب کرده، ولی با نگاه و ساختاری کاملا متفاوت، این داستان را به اثری جدید و نادیده تا به امروز تبدیل کرده و تجربه ای متفاوت و شگفت انگیز را برای تماشاگر رقم زده. «بلوکیو» اما همچین کارهایی نکرده است. او داستانی واقعی از دوران قساوت کلیسای کاتولیک و بدی‌هایشان که همه از آن اطلاع داریم را انتخاب کرده و با ساختاری کاملا کلاسیک آن را به تصویر کشیده است. «ربوده شده» از نگاه کارگردانی، فیلم بردازی، صحنه و دکور، لباس و موسیقی، و مخصوصا بازی های بازیگرانش، فیلمی پخته و سرگرم کننده است.

تماشاگر از دو ساعت و نیم دیدن فیلم خسته نمی شود و حوصله اش سر نمی رود. مخصوصا بازی پسر کوچک فیلم، که نقش «ادگاردو» را در سن ۶ سالگی بازی می کند، زیبا و دیدنی است. «انه آ سالا» با سن کم و قد و قواره کوچک و قیافه معصومش با موهای طلایی که به شانزده کوچولو شبیه است، و بازی زیبا و صورت پر احساسش به راحتی با تماشاگر ارتباط برقرار می کند. اصولا امسال بچه های کوچک فیلم ها همگی خوبند و تاثیر گزار. ولی همان طور که دیروز در نقد فیلم «شهر سیاره ای» «وس آندرسون» برایتان گفتم، ساختار زیبا و درست فیلم ، هر چند بسیار زیبا، بدون داستانی درست، هیچ گاه به تنهایی نمی تواند باعث جلب تماشاگر و موفقیت فیلم شود. در «ربوده شده» داستان ساده ای وجود دارد که ربوده شدن این پسر بچه به دست کلیسا و سپس تلاش پدر و مادر و برادر بزرگش تا سال ها، برای بازگرداندن او به دامان خانواده است. در آخر شاهد کشمکش درونی «ادگاردو» بین مسیحی و یهودی بودن هستیم. اما چه چیزی و چه اتفاقی باعث تفاوت این فیلم با دیگر فیلم های خوش ساخت تاریخی که همگی بارها و بارها دیده ایم می شود که «ربوده شده» قابلیت و افتخار حضور در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن را دارد؟ وجود کارگردان مطرحش قطعا اولین و بزرگ ترین این دلایل است. دلایل دیگری اگر وجود دارند، من قادر به پیدا کردن آنها نشدم. به هر حال «ربوده شده» فیلمی سرگرم کننده ، خوش ساخت، زیبا، با بازی هایی درخشان است که ارزش دیدن را حتما دارد.

فیلم دوم اما از نظر من جای بحث ندارد. و اگر سیل خبرنگارانی که سالن را وسط نمایش فیلم ترک کردند و ستاره هایی که منتقدین از اقصی نقاط جهان در نظر سنجی نشریات مختلف به آن نداده اند، را هم در نظر بگیریم، می توان نتیجه گرفت که همه نظرمان درباره «شیفتگی دودن بوفان» به کارگردانی« هونگ ترن ان» یکی است. این فیلم تا به اینجا ، نه تنها بدترین فیلم جشنواره بوده است که وجودش در جشنواره به نظرم خجالت آور است. در ابتدا از وجود «ژولیت بینوش» ابر بازیگر فرانسوی، در فیلم خوشحال بودم. اما خیلی زود متوجه شدم که فیلم بد و کارگردانی بدتر، می توانند حتی بر بازیگری استادی مانند «ژولیت بینوش» هم تاثیری به شدت منفی بگذارند. تا آنجایی که وجود و حضور و بازیش در این فیلم تاریخی و جدی به مسخرگی تمامیت فیلم باشد. تنها نکته مثبت این فیلم از نظر من این است که همه چیز در فیلم از بدی با هم هماهنگی دارند، تا دست در دست هم یکی از بدترین فیلم های این جشنواره را به خورد ما بدهند. باز هم فیلمی فرانسوی که بد است. هر چه قدر «آناتومی یک سقوط» و کارگردانش «ژوستین تریه» آبروی فرانسوی ها را بعد از چندین فیلم سطح پایین، در جشنواره امسال خرید، «ترن ان» موفق شد که به تنهایی، تمام زحمت های او را هدر دهد. تا به ما یادآوری کند که سطح سینمای فرانسه تا چه حد پایین آمده است، اگر این گونه فیلم ها بهترین شان هستندو لیاقت حضور در جشنواره کن را دارند.

داستان فیلم، اگر بتوان نامش را داستان گذاشت، درباره یکی از آشپزهای سرشناس فرانسوی «دودن بوفان» است که دستور پخت یکی از غذاهایش به نام «پو تو فو» ( که به نوعی شبیه به آب گوشت خودمان است) معروف است. فیلم درباره آشپزی او در کنار «اوژنی» آشپز و همکارش است، که بیش از بیست سال است با هم کار می کنند و با هم رابطه ای عاشقانه هم دارند. اگر به دنبال متفاوت بودن، بدون دلیل و توجیه بگردیم، «شیفتگی دودن بوفان» قطعا متفاوت است. نیم ساعت اول این فیلم دو ساعت و نیمه در آشپزخانه محل زندگی «دودن» و «اوژنی» می گذرد، در حالی که ما طرز تهیه و پخت چندین و چند پیش غذا و غذا و درس را می بینیم! نیم ساعتی که این دو و کارگرشان و دختری کوچک «پولین» ، در حال آشپزی هستند و ما هم غذا درست کردنشان را بدون کوچکترین داستان جانبی و یا حرفی برای گفتن، دنبال می کنیم. اگر فکر می کنید که یک ساعت و چهار و پنج دقیقه ادامه فیلم به موضوعات و یا داستان هایی دیگر می پردازد، شما هم مثل من اشتباه کرده اید. غیر از پلان هایی در این جا و آنجا که «دودن» و دوستانش را در حال خوردن غذا نشان می دهد، در تمام مدت این فیلم طولانی، این دو و بعد از مرگ «اوژنی» که دو دقیقه از وقت فیلم را می گیرد، «دودن» به تنهایی و سپس با «پولین» به آشپزی می پردازند و ما هم به طور ناخواسته و علی رغم میل باطنی خود، مجبور به دنبال کردن این کلاس آشپزی احمقانه هستیم! کلاسی که در آن غذاهای قدیمی و سنتی فرانسه درست می شوند. و ما در سالن سینما غیر از احساس گشنگی، و کم کم احساس خشم، هیچ احساس دیگری نداریم… تنها خط داستانی جانبی ، عشق «دودن» و «اوژنی» است که گه گداری، چند دقیقه را به خود اختصاص می دهد. «شیفتگی …» نه تنها فیلمی با داستانی احمقانه است که ساختار این فیلم هم بد و زشت است. کارگردان بلژیکی- فرانسوی فیلم، که این فیلم را از کتاب نویسنده سوییسی «مارس روف» برداشت کرده است، به توهین به تماشاگر با دو ساعت و ربع آشپزی بسنده نکرده است. او پر ادعا است و با حرکات دوربینش که به طور مداوم در حال گردش و چرخش بین این قابلمه و آن قابلمه است، قصد پر کردن فضای خالی فیلمش و دادن ریتم به آن را دارد. اکثر غریب به اتفاق پلان ها ، پر از زرق و برقند. چه از نظر فیلمبرداری و حرکات و ادا واطوار های با استدی کم، چه از نظر نور پردازی. نور فیلم هم پر از زرق و برق است. استفاده از نور های زرد و طلایی، مخصوصا در پلان های «دودن» در حالی که نور پس زمینه، مثلا غروب آفتاب می درخشد و او را در بر گرفته، در ذوق می زنند. چرا که هیچ گونه هم خوانی میان داستان آشپزی و غذا ها و این گونه پلان ها وجود ندارند. بازیگران فیلم هم که قرار بوده به سبک قدیمی بازی کنند، انگار سرگردانند که در وسط این کلاس آشپزی پیشرفته چه می کنند. بنابراین سعی بر این دارند ، که گلیم خود را در بین سبزیجات و گوشت گاو و مرغ و ماهیتابه و قابلمه ها ، از آب بیرون بکشند، اما نمی توانند. نتیجه بازی تئاتری است که بر داغ دل تماشاگر می افزاید، که نمی تواند دلش را به هیچ چیز در این فیلم خوش کند. یکی از بدترین صحنه های فیلم که به تنهایی نشان دهنده مشکلات داستانی، کارگردانی، بازیگری و خصوصا تدوین فیلم است، در اواخر فیلم است. مادر و پدر «پولین» که «دودن» قبل از مرگ «اوژنی» قصد به شاگردی گرفتنش را داشته ، به خدمت او می آیند تا خواهش کنند که او همچنان دخترشان را به شاگردی قبول کند. «دودن» اما که بعد از مرگ عشقش افسردگی گرفته، قبول نمی کند. پدر «پولین» خواهش می کند که «دودن» خودش این را به «پولین» اعلام کند و دلایلش را توضیح بدهد. «دودن» قبول می کند. صحنه کات می شود و در صحنه بعدی «دودن» را می بینیم که «پولین» را به شاگردی گرفته است!

حالا سوالی که پیش می آید این است که اگر قرار بود ما صحنه صحبت کردن این دو ، و احتمالا پرفشاری « پولین» و قبول کردن «دودن» را نبینیم، که خوب اصلا صحنه التماس پدر و مادر و جواب منفی «دودن» به چه درد می خورد؟ او می توانست درخواست پدر و مادر را قبول کند. ولی اگر قول نکرد، چون پرفشاری و اصرار و پشتکار «پولین» در قانع کردنش مهم است، خوب پس چرا این صحنه فیلمبرداری نشده و یا در تدوین نهایی فیلم نیامده است؟ دلیل وجود صحنه در خواست پدر و مادر، با آن دیالوگ های قلمه و سلمبه و بازی بد همگانی پس چیست؟ گیج کردن تماشاگر که به دنبال دلیل و چرای این همه اشتباه و تصمیمات اشتباه کارگردان است؟ «شیفتگی دودن بوفان» تنها یک فیلم بد نیست، فیلمی افتضاح است که به شعور مخاطب جشنواره ای مثل کن توهین  و وقتش را تلف می کند. فیلم هایی که عجیب، گاه بد و یا متفاوت از سلیقه و یا انتظار من در جشنواره کن هستند، در طی این سال ها، زیاد دیده ام. «شیفتگی دودن…» اما خشمگینم کرد، وقتی به فکر هزاران فیلمی می افتم که پشت درهای بسته جشنواره کن ماندند، تا «هونگ ترن ان» با خودشیفتگی و ادعا، کلاس آشپزی اش را در بخش مسابقه اصلی برگزار کند. خشمم را فرو می خورم، تا احساس گشنگی حاصل از تماشای فیلم را از بین ببرد…

امتیاز شما
برای عضویت در کانال تلگرام کلیک کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا