افسوس که این نگاههای همهپسند، زود از میانمان رفتند!
زندهياد بروجردی را به اندازه ساير فرماندهان نظامی، نمیشناسند و اين «غريب» بودن گويا شاكله اصلی شخصيت ايشان بود.
ابراهیم عمران در روزنامه اعتماد نوشت: بعد از تماشای فیلم «غریب» که به زندگی شهید محمد بروجردی میپردازد؛ پرسشهای بیشماری در ذهن ایجاد میشود که در حقیقت از پرسش فراتر میرود و تبدیل به یک چالش ذهنی میشود. جدا از مسائل فنی و تکنیکال این فیلم که در این مقال نمیگنجد؛ آنچه سببساز این چند خط میشود، نوع نگاهی است که از ایشان در این کار به تصویر کشیده میشود. زاویه دیدی که کمتر فردی در آن دوران پرتلاطم سیاسی داشت. زندهیاد بروجردی را به اندازه سایر فرماندهان نظامی، نمیشناسند و این «غریب» بودن گویا شاکله اصلی شخصیت ایشان بود. بیسر و صدا و بیحاشیه کار میکرد. آنچنان که در فیلم هم نشان داده میشود اهل بده بستان سیاسی مرسوم هم نبود. ماوا و ملجایش مشخص بود. تکیهگاه سیاسی و معنویاش.
آنچه در شخصیت کمتر شناخته شدهاش موج میزد؛ نحوه تعاملش با اطرافیان بود. اطلاع دقیقی از گذشتهاش در فیلم داده نمیشود، جز در چند پلان که وظیفه محافظت از امام را به همراه افراد دیگر داشت. رییس زندان اوین بود آنچنانکه خود در دیالوگی میگوید ما انقلاب کردیم که زندانها خلوت باشد؛ اما انگار پرتر شده است و همیشه جا کم داریم (نقل به مضمون). آنچه دستکم برای منی که تا قبل این فیلم شناخت دقیقی از ایشان نداشتم، مهم بود؛ وسعت نظر و دیدی است که نسبت به مخالف داشت. هر چند فیلم به دلیل فیلمنامه ضعیفش این نگاه را به خوبی پرورش نمیدهد؛ ولی مخاطبی که سپهر سیاسی اجتماعی دوران معاصر را دنبال میکند، نمیتواند
به راحتی این نگاه را نادیده بگیرد. زاویه دیدی که مهم برایش، مردمش هستند و بس. توده مردمی که نگره سیاسیشان مهم نیست. آنچه مهم است آسایش و آرامش آنهاست و بس. شهید بروجردیای که در این فیلم میبینیم به حتم شاکله اصلی شخصیتش هم همین بود. با نگاهی باز و روشنفکرانه به سمت غرب کشور روانه شد. کردستانی که دستخوش حوادث خطرناکی شده بود. کومله و دموکراتی که هر یک داعیه حکومت و خودمختاری داشتند، ولی به مدد فکر و ایده درستی که از ایشان ساطع میشد؛ ارتشی و پاسدار و سپاهی کنار هم کوشیدند، آن تکه از خاک وطن را حفظ نمایند و این مهم میسر نمیشد جز با تحمل نظر مخالف. دیدگاهی که گمشده چهل ساله ماست و چقدر این روزها میتوانست گرهگشای مسائل سیاسی و اجتماعیمان شود. افسوس که این نگاههای همه پسند زود از میانمان رفتند و افسوس دیگر آنکه بعدها هم آنچنان شایسته و بایسته مورد واکاوی و تجلیل قرار نگرفتند.
فیلم غریب کاراکتری را نشان داد که همزمان با چند گروه فکری درگیر بود. گروههایی که همگی هم لاجرم بیرون دایره نظام نمیبودند. انتخاب ایشان هم به دلیل سعه صدری بود که در ضمیرشان بود. چریکی که همزمان اسلحه دست داشت و به اقناع مخالف هم میاندیشید. گلوله و جنگ را راهکار آخر میدانست. بروجردی نگاهی فراتر از اصل واقعه داشت. به آینده فکر میکرد. به بودن کنار هم؛ نه تقابل و عدم تحمل. به حتم خود نیز در آن برهه قوام گرفتن نظام، کم خون دل نخورده بود، ولی شخصیتی که از خود به یادگار گذاشت؛ میتواند سرلوحه بسیاری شود که همرزم و همدورهاش بودهاند. غریب ماندنش هم اتفاقی نبود. چه که افکاری از این دست هماره غریب هستند و تاریخ آنان را شاید آشنا سازد برای نسلهای بعد.